هواللطیف
سلام
نمی دونم چند وقته وبلاگ به گل نشسته...!
اما مطمئناً هنوز به یاد هم هستیم...!
اما نتیجه نهایی نخستین نظرسنجی وبلاگ؛
از مجموع 61 رای به ترتیب افراد زیر در رتبه بندی قرار گرفتند.
1. جناب آقای یوسفی با 16 رای و 26.2 درصد
2. حاج عباس رجایی با 12 رای و 19.6 درصد
3. مهندس سادات با 10 رای و 16.3 درصد
4. جناب آقای شریعت با 8 رای و 13.1 درصد
5. جناب آقای غفاری با 7 رای و 11.4 درصد
6. افراد دیگر
7و8. آقایان سهیلی و هاشمی
یا علی
هواللطیف
سلام خدمت تمومی جوانان
روزتون مبارک.
.
.
.
و اما این عکس تقدیم به تمام کسانی که هنوز موضوع را نفهمیده اند.
فکر کنم گویاتر از این نباشه.
.
.
.
.
البته الان موهام بلند شده؛ شما نگران نباشید.
هواللطیف
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت
تــنـم از واسـطـه دوری دلبــر بـگـداخـت جـانـم از آتـش مهـر رخ جـانـانـه بسوخـت
سلام بر همه ی بچه های کمال...!
هنوز یک روز از اتمام سفرم نگذشته؛ اما الان به شدت دل تنگم....
دل تنگ بقیع؛ دل تنگ مسجدالنبی؛ دل تنگ کعبه؛ دل تنگ ناودان طلا؛ دل تنگ حجر اسماعیل؛....
دلم گرفته...!
البته کسی که بخواهد فانی عشق بشه ؛ باید دلشو در راه معشوق بده؛ پس دیگه دلی نداره که تنگ بشه یا بگیره..!
اما من گنه کار رو چه به دل دادگی...!
نه این که نخوام؛ نه ...! می خوام فدا شم؛ نابود شم؛ اما نمی تونم. یعنی ظرفیتشو ندارم.
فقط می دونم که الان می خواستم تو مسجدالحرام باشم و به کعبه نگاه کنم.
ان شاءالله این سفر قسمت تمومی عاشقان بشه؛ قسمت تمومی کسانی که می تونن از این سفر بهره ببرند.
این نکته هم بگم که در تمام لحظات معنوی یادتون بودم.
عمره رجبیه هم به نیت تمامی ملتسمین دعا و به خصوص شما دوستان انجام دادم.
و یک سری اعمال دیگه که ان شاءالله قبول شده باشد.
یا علی
هواللطیف
یادش بخیر...!
روز پایانی مدرسه؛ 24 اسفند ماه 1385.
از قیافه بچه ها به نظرتون چی معلومه؟
فکر کنم معلوم باشه که همه حسرت روزهای با هم بودن را می خورند.
و اینک به پایان نزدیک می شدند.
و ....
خداحافظ رفیق...
هواللطیف
انگار تقدیر این بود که ببازیم.
با بهترین تیم دوران....!!!
اما مشکلی که الان پیش اومده ؛ اینه که تقصیر باختو به گردن کی بندازیم.
مهدی مهدوی کیا...! ( نه؛ هیچکس در تیم ملی به اندازه مهدی تعصب ندارد)
وحید طالب لو...! (باز هم نه؛ او در تمرینات 17 ضربه پنالتی را گرفته بود)
رسول خطیبی...! (شاید؛ اما ضربه را کاملا وسط دروازه زد؛ اون هم با یک شوت محکم )
امیر قلعه نویی...! ( اگر تقصیر او بیندازیم ، پس پاسخ بازی خوب ایران را چه بدهیم؟ )
داور...! (این دیگه نه بابا، بیچاره اگر چه به نفع ما سود نزد، اما تاثیری در شکست هم نداشت)
؟؟؟؟
.
.
.
نه انگار به نتیجه ای نمی رسیم.
مقصر اینجا دیگر معلوم نیست.
کجایی علی دایی؟
مهم اینه که چهار دوره پیاپی بدون این که در 90 دقیقه ببازیم ، داریم حذف می شویم. (تا اونجایی که من یادم میاد؛ شاید بیش تر باشه. سه باخت در پنالتی از عربستان ، چین و کره و همچنین یک شکست 2-1 در 120 دقیقه)
.
.
.
انگار تقدیر این بود که ببازیم.
هواللطیف
خواستم چیزی بگویم دیر شد
حرف هایم طعمـه تکفیـر شد
نمی دونم از کجا بگم؛ بچه ها خاطرات دورانی رو گفتند که دانش آموز بودیم؛ محصل کمال بودیم.
از روزگاری لب به سخن گشودند که شیرینی هایش بسیار بیش از تلخی هاش بود.
کیوان از آن روز گفت که اگرچه تلخ به نظر می رسید؛ اما در پس پرده ی آن ، یک خاطره از گردهمایی بچه های کمال نقش بسته است.
مسعود از خاطره خودش با هاشمی می گفت که آن روزها ، اگرچه ترس در دلش نهفته بود؛ ولی حالا اسم کارشو با افتخار می ذاره اسگلی .....
سعید آنقدر به آن زمان وابسته شده بود که دم از تنهایی می زند. و از خاطرات خوبش می گوید؛ از خوی اهریمنی کیوان بگیر تا دلسوزی پدری به نام ایلکا ....
.
.
کاش من هم می توانستم از دوران دانش آموزی بگم....
اما کی میدونه پشت پرده کمال چه جوری بود!
( اگرچه شاید یکسال هم زمان کوتاهی باشد برای کشف حقایق )
می دونی ....
دلم به حال دانش آموزان نمی سوزد. چون در کمال اگرچه نقش و نگار نمی بینند ؛ اما مطمئنا انباری از لجن و کثافت هم نمی بینند.
اما من دیدم ....
این کمالی که من دیدم همه پر از دروغ و کلک و تهمت و .... بود برای بالاتر رسیدن ..... (و چه افسوس از افراد حریص)
و اگر برای هدفم نبود؛ کمال رو به لقایش می بخشیدم.
حال چگونه می توانم از دوران دانش آموزی بگم؟
هواللطیف
سلام
عکسارو که یادتون هست....
اون عکس ها ، کودکی های کسی نبود جز .....
یک شاعر ، دروازه بان ، رتبه سه رقمی کنکور ، دانشجوی مکانیک ، عاشق بوفون و ....
بازم بگم؟
چه جمعـه ها که یک به یک غـروب شد نیامدی،
چه بغـض هـا که در گــلو رسـوب شد نیــامـدی؛
خلیـل آتـشیـن سخـن تبـر به دوش بـت شـکن؛
خـدای مـا دوبـاره سنـگ و چـوب شد نیــامـدی؛
تـمـام طـول هـفـتـه را بـه انـتـظـار جـمــعــه ام؛
دوباره جمعه صبح ، ظهر ، نه غروب شد نیامدی
آقا کی می آیی؟
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
عید شما مبارک
پس از این که از عکس اول برنیامدید؛ عکس دوم از این شخص را می زنیم.
فقط یک نکته ای که هممون یک روزی همین قدی بودیم؛ و بابا و مامانامون برامون زحمت کشیدند تا الان قد کشیدیم و بزرگ شدیم.
دست همه ی مامانای خوب عالم درد نکنه....
روزتون مبارک.....
هواللطیف
سلام
چرا این قدر بی تابی می کنید؟
صبر داشته باشید...
من که مثل خیلی ها نیستم که امتحانوشون از دبیرستانی ها هم زودتر تموم می شه....!
تازه امتحانم ساعاتی پیش تموم شد.
اما عذر خواهی من را نیز بپذیرید.
و اما کسانی که پیام با اسامی مستعار می دهند......
این هشدار کاملا جدی است.
توجه کنند که فقط تا فردا مهلت دارند با عضو شدن در خبرنامه و اعلام هویت واقعی خودشون به اعضای وبلاگ، از نابود شدن پیام هایشان جلوگیری کنند.
این هشدار کاملا جدی بود.....!