ادمیت(دوشنبه 86 آذر 19 ساعت 10:33 صبح )
از همان روزی که دست حضرت ((قابیل))
گشت آلوده به خون حضرت ((هابیل))
از همان روزی که فرزندان ((آدم))
-- صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی--
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید ،
آدمیت مرد !
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که ((یوسف))را بردارها به چاه انداختند ،
از همان روزی که با شلّاق و خون دیوار چین را ساختند ،
آدمیت مرده بود.
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب ،
گشت و گشت ،
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت ،
ای دریغ
آدمیت بر نگشت
روزگار مرگ انسانیّت است
سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی،پاکی،مروّت ابلهی است ،
صحبت از موسی و عیسی و محمّد نا به جاست
قرن موسی چمبه(1) هاست !
من که از پژمردن یک شاخه گل،
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس،
از غم یک مرد ، در زنجیر،
حتی قاتلی بر دار !
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
و ندرین ایّام ، زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست،
وای ! جنگلی را بیابان می کنند !
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند،
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند.
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه ی گل هم در خهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویر سوت و کور ،
در میان مردمی ، با این مصیبت ها صبور ،
صحبت از مرگ محبّت ،مرگ عشق ،
گفتگو از مرگ انسانیت است
» کیوان امجدیان
»» حرف شما دوستان( نظر)
لیست کل یادداشت های وبلاگ