یکی بخاطر اینکه یک سالش رفت و هیچی نفهمید.
یکی بخاطر اینکه به طلبکارا قول داده تا آخر سال طلبتونو میدم اما.
یکی بخاطر اینکه تا چند وقت پیش باباش تو خونشون بود و حالا رفته اون دنیا.
یکی بخاطر اینکه امسال هم گذشت و نتونست کار مناسبی پیدا کنه یا تو کارش موفق بشه.
یکی بخاطر اینکه یه سال گذشت نتونست همسر مناسبشو پیدا کنه یا با همسر کنار بیاد.
یکی بخاطر اینکه شستشوی قالی و رخت و لباسا و ... برا خونه تکونی اومد.
یکی بخاطر اینکه پسرش رفته سربازی و نمیتونه شب عید خونه باشه.
یکی بخاطر اینکه عروسش رو که تازه خونه آورده بود تو یه حادثه از دست داده.
یکی بخاطر اینکه بچهی کوچیکش تو بیمارستانه و پول نداره درمونش کنه.
یکی بخاطر اینکه هر چی حقوق و عیدی گرفته هنوز عید نشده تموم شده.
یکی بخاطر اینکه هر کاری کرد نتونست باباشو راضی کنه براش یه دوچرخه یا کامپیوتر بخره.
یکی بخاطر اینکه تو هر کاری دست انداخت با بد بیاری مواجه شد و ور شکست شد.
یکی بخاطر اینکه پول ندره برا بچههاش کفش و لباس نو بخره.
یکی بخاطر اینکه باباش تو زندونه و نمیدونه کَی آزاد میشه.
یکی بخاطر اینکه امسال هم تو کنکور نتونست قبول بشه.
یکی بخاطر اینکه هر جا زد که پول طلبکار رو جور کنه نشد که نشد.
یکی بخاطر اینکه تو کاسبیش ضرر کرد و شب عیدی متواریه.
یکی بخاطر اینکه امسال وقتی قراره سر سفرهی هفت سین بشینن جای بابا یا مامانشون خالیه.
یکی بخاطر اینکه قراره سر برج خونه رو تخلیه کنه ولی نه خونه پیدا کرده و نه پول داره همونجا بمونه.
یکی بخاطر اینکه تو سر کارش قراردادش تموم شده و شب عید از کار بیرونش میکنن.
یکی بخاطر اینکه باباش پول نداره براشون چیزی بخره یا تو تعطیلات عید اونا رو جائی ببره.
یکی بخاطر اینکه باید تا آخر سال حساب کتابای شرکتو راست و ریست کنه و سرش خیلی شلوغه.
یکی بخاطر اینکه تو امتحانای ترم قبل مشروط شده و رو نداره به رُفقاش بگه.
یکی بخاطر اینکه تو دانشگاه چند بار تقلب کرده و اخراج شده و دیگه دانشجو نیست.
یکی بخاطر اینکه میبینه تو فلسطین، اسرائیلیا دارن نسل کشی میکنن و دنیا بی خیاله.
یکی بخاطر اینکه روش نمیشه به باباش بگه من زن میخوام و میترسه از دستش بده.
یکی بخاطر اینکه گرفتار بیمارستانه و هی از این دکتر به اون دکتر میفرستنش و هنوز نفهمیدن چِشِه.
یکی بخاطر اینکه تو مسابقه انتخاباتی حزب یا فرد مورد نظرش رأی نیاورده یا رد شده.
یکی بخاطر اینکه هر چی تلاش کرد و خرج کرد که تو انتخابات رأی بیاره نشد که بشه.
یکی بخاطر اینکه بعد عید که سراغ کار دیگه میره نمیدونه بعدش چطور میشه.
یکی بخاطر اینکه هر چی پول جمع کرده بود که برِه کیش یا شمال تفریح گمش کرد یا دزد برد.
یکی بخاطر اینکه به وسیله دوستای ناباب معتاد شد و الان وَیلون و سرگردونه.
یکی بخاطر اینکه کارش طوریه که باید ایام عید هم سر کار باشه.
یکی بخاطر اینکه یه خلافی کرده و میترسه این روزا مأمورا بفهمن و تو محل آبروش بره.
یکی بخاطر اینکه لحظه شماری میکنه برای اعدام یا اعلام حکم قطعی دادگاه.
یکی بخاطر اینکه تو خانهی فساد گرفتنش و چند روزی تو زندون بوده حالا میخوان آزادش کنن.
یکی بخاطر اینکه تو تلوزیون اعلام میکنن این آقا مفسد اقتصادیه یا اختلاس کرده.
یکی بخاطر اینکه امسال کار و کاسبیش رونق نبود و هی ضرر میکرد.
یکی بخاطر اینکه اسمش توی عمره در اومد ولی پول نداشت یا به موقع مدارکشو آماده نکرد، حذف شد.
یکی بخاطر اینکه با یه مکافاتی خونه درست کرده و هنوز نه فروش رفته و نه تونسته براش مستأجر پیدا کنه.
یکی بخاطر اینکه دختر دمِ بخت تو خونه داره و خواستگار هم براش میاد ولی پول جهیزیه نداره.
یکی بخاطر اینکه .....
خلاصه هر کی یه گرفتاری داره که شاید رُوش نشه به کسی بگه.
یه سال دیگه هم گذشت ، با همه خوبیهاش، تلخیهاش، خاطرات خوب و بد ...
امروز دیگه روز اخرشه ، معمولا رسمه توی این روز اخر ما ادما برگردیم به سالی که گذشت یه نگاهی می ندازیم و اونو با خودمون مرور می کنیم.
ببینیم توی این سال به نظر خودمون چقدر ادم موفقی بودیم، چقدر ادم خوبی بودیم، چقدر تونستیم به اون چیایی که می خوایم دست پیدا کنیم.
بعد اگه بخوایم یکمم منصف باشیم می شینیم رفتارهای خودمونو تحلیل و تجزیه می کنیم و اون رفتارهای بدی رو که داشتیم می کشیم بیرون و بادقت بیشتری سعی می کنیم بزرگش کنیم که ببینیم از کجا اب خورده
بعد تصمیم می گیریم فرا که نشستیم پای سفره هفت سین همه اینا رفتار ها رو ترک کنیم و یه ادم نو بشیم یه ادم جدید
نظر شما چیه ؟؟؟ چند بار اینو تجربه کردین؟؟
می تونیم یا نه ؟؟؟
می دونید ، فردا که سال نو بشه قرار نیست هیچ اتفاق جدیدی بیفته ، نه من نه شما ، هیچکدوم ادم نو و جدیدی نمی شیم . تازه یه ساعت که گذشت از حال و هوای سال نو هم که بیرون اومدیم همه چی یادمون میره
قول و قرارمون با خودمون ، رفتارهای ناپسندمون ، خاطرات تلخی که به خاطر اونا پیش اومد، دلهایی رو که شکوندیم ، ادمهایی رو که باهاشون خندیدیم ....
می شیم همون ادم دو ساعت پیش . و روز از نو روزی از نو
می خوام بگم :" متحول شدن ، حول حالنا شدن، اینها سال نو نمی خواد ، هفت سین نمی خواد ،بلکه یه جفت ارداه می خواد و همت ، یه دل قرص و یه ایمان قوی احتیاج داره که همه نمی تونیم داشته باشیم (من که نمی تونم )
اونوقت می بینی که تحویل سال بدون بررسی خاطرات تلخ چقدر لذت بخشه. اونوقته که هر روزمون عیده
شب عید همه دِلشون خوش باشه و با خوشی سر سفرهی هفت سین بشینن.